تحقیق آماده درباره حافظ و شعر او – 29 برگو وورد قابل ویرایش
تحقیق آماده درباره حافظ و شعر او – 29 برگو وورد قابل ویرایش
1-1-4- زندگی حافظ
شمس الدين محمد حافظ ملقب به خواجه حافظ شيرازي و مشهور به لسان الغيب از مشهورترين شعراي تاريخ ايران و از تابناكترين ستارگان آسمان علم و ادب ايران زمين است كه تا نام ايران زنده و پابرجاست. نام وي نيز جاودان خواهد بود. با وجود شهرت والاي اين شاعران گران مايه در خصوص دوران زندگي حافظ بويژه زمان به دنيا آمدن او اطلاعات دقيقي در دست نيست ولي به حكم شواهد و قرائن ظاهرا شيخ در حدود سال 726 ه.ق در شهر شيراز، كه به آن صميمانه عشق ميورزيده، به دنيا آمده است(جونز، 1386، 27).
اطلاعات چنداني از خانواده و اجداد خواجه حافظ در دست نيست و ظاهرا پدرش بهاء الدين نام داشته و در دوره سلطنت اتابكان سلغري فارس از اصفهان به شيراز مهاجرت كرده است. شمس الدين از دوران طفوليت به مكتب و مدرسه روي آورد و پس از سپري نمودن علوم و معلومات معمول زمان خويش به محضر علما و فضلاي زادگاهش شتافت و از اين بزرگان بويژه قوام الدين عبدا… بهرهها گرفت. خواجه در دوران جواني بر تمام علوم مذهبي و ادبي روزگار خود تسلط يافت و هنوز دهه بيست زندگي خود را سپري ننموده بود كه به يكي از مشاهير علم و ادب ديار خود بدل گشت. وي در اين دوره علاوه براندوخته عميق علمي و ادبي خود قرآن را نيز كامل از حفظ داشت و اين كتاب آسماني را با صداي خوش و با روايتهاي مختلف از بر ميخواند و از اين روي تخلص حافظ را بر خود نهاد. دوران جواني اين شاعر گران مايه مصادف بود با افول سلسله محلي اتابكان سلغري فارس و اين ايالات مهم به تصرف خاندان اينجو، از عمال ايلخانان مغول، در آمده بود. حافظ كه در همان دوره به شهرت والايي دست يافته بود مورد توجه و عنايت امراي اينجو قرار گرفت و پس از راه يافتن به دربار آنان به مقامي بزرگ نزد شاه شيخ جمال الدين ابواسحاق حاكم فارس دست يافت(نیکنام، 1367، 78).
دوره حكومت شاه ابواسحاق اينجو توأم با عدالت و انصاف بود و اين امير دانشمند و ادب دوست در دوره حكمراني خود كه از سال 742 تا 754 ه. ق بطول انجاميد در عمراني و آباداني شيراز و آسايش و امنيت مردم اين ايالت بويژه شيراز كوشيد. حافظ نيز از مرحمت و لطف امير ابو اسحاق بهرهمند بود و در اشعار خود با ستودن وي در القابي همچون (جمال چهره اسلام) و (سپهر علم و حياء) حقشناسي خود را نسبت به اين امير نيكوكار بيان داشت. پس از اين دوره صلح و صفا امير مبارز الدين مؤسس سلسله آل مظفر در سال 754 ه.ق بر امير اسحاق چيره گشت و پس از آنكه او را در ميدان شهر شيراز به قتل رساند حكومتي مبتني بر ظلم و ستم و سختگيري را در سراسر ايالت فارس حكمفرما ساخت. امير مبارز الدين شاهي تندخوي و متعصب و ستمگر بود و بويژه در امور ديني و مذهبي بر مردم خشونت بسياري جاري نمود. در دوره حكومت وي مردم از بسياري از آزاديها و مواهب طبيعي خود محروم شدند و امير خود را مسلماني متعصب جلوه ميداد كه درصدد جاري ساختن احكام اسلامي است. اين گونه اعمال با مخالفت و نارضايتي حافظ مواجه گشت و وي با تاختن بر اينگونه اعمال آن را رياكارانه و ناشي از خشك انديشي و تعصب مذهبي قشري امير مبارز الدين دانست(معین الدین، 1391، 61)
سلطنت امير مبارزالدين مدت زيادي به طول نيانجاميد و در سال 759 ه.ق دو تن از پسران او شاه محمود و شاه شجاع كه از خشونت بسيار امير به تنگ آمده بودند توطئهاي فراهم آورده و پدر را دستگير كردند و بر چشمان او ميل كشيدند. شاه شجاع و شاه منصور از ديگر امراي آل مظفر هم عصر با حافظ بودند و به سبب از بين بردن مظاهر تعصب و خشك انديشي در شيراز و توجه به بازار شعر و شاعري مورد توجه حافظ قرار گرفتند. اين دو امير نيز به نوبه خود احترام فراواني به خواجه ميگذاشتند و از آنجا كه بهرهاي نيز از ادبيات و علوم داشتند شاعر بلند آوازه ديار خويش را مورد حمايت خاص خود قرار دادند(غلامی جلیسه، 1392، 67).
اواخر زندگي شاعر بلند آوازه ايران همزمان بود با حمله امير تيمور و اين پادشاه بيرحم و خونريز پس از جنايات و خونريزيهاي فراواني كه در اصفهان انجام داد و از هفتاد هزار سر بريده مردمان شوريده بخت آن ديار چند مناره ساخت روبه سوي شيراز نهاد. داستان ملاقات تاريخي و عبرت انگيز خواجه حافظ با تيمور نيز اگر صحت و اعتبار داشته باشد ظاهرا در سال 790 ه. ق و يك سال پيش از مرگ شاعر نامدار صورت گرفته است. بر اساس اين داستان پس از آنكه دروازههاي شيراز به روي مؤسس سلسله تيموريان گشوده شد امير تيمور قاصدي را به نزد حافظ فرستاد و او را به نزد خود خواند و گفت: من اكثر ربع مسكون را با اين شمشير مسخر ساختم و هزاران جاي و ولايت را ويران كردم تا سمرقند و بخارا را كه وطن مألوف و تختگاه من است آبادان سازم و تو آن گاه به يك خال هندوي ترك شيرازي سمرقند و بخاراي ما را در يكي از ابيات خود به فروش ميرساني. گویند خواجه زيركانه در جواب وي به فقر و نداري خود اشاره كرده و ميگويد: “اي سلطان عالم از اين بخشندگي است كه بدين روز افتادهام. اين پاسخ زيبا وشوخ طبعانه مورد پسند تيمور واقع ميگردد و او را مورد عنايت خود قرار ميدهد”(رک: جعفری نژاد، 1390، 5).